این روزها زود خسته می شوم
از بودنی چنین نابود
از ضربه های تازیانه ی یادت
بر خاطر زخم دار و کبود

این روزها شبیه دیروزم
وامانده در زمانه ی پیش
می روم به نا کجای جنون
در گریز از سکوت ابلهانه ی خویش

کجایی ای گذشته من
تویی که فقط مانده ای در یاد
بیا که رفتنت مرا زمن دزدید
دار و ندار دلم داده ای بر باد

تو رفته ای و این زمانه مرا
در ناکجای جنون دفن می کند
روح خیس خورده از اشک مرا
در آفتاب بی کسی اش پهن می کند

گلهای باغچه هنوز عطر تو را
از خاطرات حیاط قرض می کنند
سرو بلند سر به اسمان زده را
طرحی زقامت تو قرض می کنند

بعد از تو آینه با ترک های خودش
گویی زتکرار من درد می کشد
لمس تصویر تو را آرزو دارد
با دیدن من آه سرد می کشد

من در این خانه متهم شده ام
شاید که رفتنت گناه من باشد
کابوس این گناه همبستر من است
شاید که رفتنت از اشتباه من باشد

این اسمان بعد تو ابری به خود ندید
باغچه بی باران سخت تشنه لب است
ماهی قرمز حوض فیروزه
ببین زدوریت چگونه جان به لب است

3 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/02/06 - 01:29

باز نشر توسط